جیگر طلای من، پارسا جانجیگر طلای من، پارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

پارسا کوچولو

گل پسری سینه خیز می رود

پارسا جونم الان سه روزه که سینه خیز میری.  اولش که سعی میکردی بری، دنده عقب می رفتی  ولی الان قشنگ مستقیم میری. وقتی مانعی هم سر راهت قرار میگیره، دیگه نمیتونی جلوتر بری. اون وقته که شیطون مامان میزنه زیر گریه دو روز پیش داشتی واسه خودت میرفتی که یهو سر قشنگت خورد به پایه صندلی. یه خورده هم گریه کردی.  الهی که مامانی بمیره برات عزیز دلم   تازه این اولشه. خدا میدونه که چقدر کارم سخت تر شده. الان دیگه باید شش دنگ حواسم به شما باشه. خدا خودش به خیر بگذرونه   ...
29 ارديبهشت 1392

آقا پارسا 5 ماهه شد

پسر عزیزتر از جانم 5 ماهگیت مبارک اصلا باورم نمیشه که 5 ماهه شدی. چقدر زمان زود میگذره. کاش این روزها دیر میگذشت... اینم دو تا عکس خوشگل از گل پسرم  تو را تا بینهایت دوست دارم   ...
25 ارديبهشت 1392

در 4 ماهگی آقا پارسا چه می گذرد

پسر گلم خیلی بامزه شدی. روز بروز خوشمزه تر و تو دل بروتر... با صدای بلند ذوق میکنی و داد می زنی. وقتی باهات بازی می کنم یا حرف میزنم، حسابی هیجانی می شی و دست و پاهات رو تکون می دی. حرکت دستات رو نگاه می کنی. با تعجب به چیزهای جدید خیره میشی و چشمات از تعجب گرد میشن. هر چیزی رو که به دستت میدم میگیری و سریع توی دهن می کنی. وقتی به شکم می خوابونمت، باسن و شکمت رو بالا می یاری و سعی می کنی که بری ولی نمی تونی. فقط یه خورده با کمک پاهات می خزی. همزمان دست ها و پاهات رو بلند میکنی و بالا میگیری، بعد محکم روی زمین میزنی. به طرف اشیا دست دراز می کنی و حرکت اونا رو دنبال می کنی. افراد آشنا رو می شناسی و براشون ذوق می کنی. افراد...
19 ارديبهشت 1392
1